گامهایش را از جیب لحظه ها به بیرون کشید
گوشه ی روسری شمالی اش را می جوید از ترس
دست هایش را دراز کرد
هوای مقابلش را از شاخه های درخت نارنج حیاط چید
خلّص!
گوشه ی روسری شمالی اش را می جوید از ترس
دست هایش را دراز کرد
هوای مقابلش را از شاخه های درخت نارنج حیاط چید
خلّص!
8 دیدگاه
نظر ارسالی توسط آيت در ۱۴ خرداد ۱۳۸۸ ساعت ۰:۴۱
هر چي بيشتر ميخوندمش بيشتر تاكيد مي شد بر هوش سرشاري كه خدا از من دريغ كرد!
نظر ارسالی توسط ملاتبار در ۱۴ خرداد ۱۳۸۸ ساعت ۶:۰۵
شما لطف دارین. ولی این همون شوره زاریه که از ناحاصلخیزی زمینم بوجود اومده.
نظر ارسالی توسط وحید مصلحی در ۱۴ خرداد ۱۳۸۸ ساعت ۶:۳۵
سلام
هر سری می آیم و ردی ز خود جا مینهم
تا که شاید دوستان یادی ز این بی کس کنند
منتظر همه شما هستم ...
یا حق
نظر ارسالی توسط روح الله احمدی / بلبل در ۱۴ خرداد ۱۳۸۸ ساعت ۹:۴۴
سلام عزیز...
بسیار زیبا بود و خواندنی
از بیان دیدگاهتان در سرزمین کوچکم بسیار ممنونم
امیدوارم آغاز دوستی مان باشد
برایتان بهترین ها را آرزو دارم
سبز باشید
نظر ارسالی توسط ... در ۱۶ خرداد ۱۳۸۸ ساعت ۸:۳۸
و خلاص؟
نظر ارسالی توسط مسیر در ۱۷ خرداد ۱۳۸۸ ساعت ۰:۰۹
قلم تان سبز. به معنی رویش مداوم نه رنگ تبلیغاتی این روزها.
نظر ارسالی توسط ... در ۱۷ خرداد ۱۳۸۸ ساعت ۷:۱۰
یه دل می گه خلوت این سه تا رو به هم نزن، یه دل می گه مگه خودت دل نداری... شما در این مواقع چی کار می کنین؟
نظر ارسالی توسط ملاتبار در ۱۷ خرداد ۱۳۸۸ ساعت ۷:۱۷
کدام سه تا؟
ارسال یک نظر