یک نفر گفته مرا هییییس! تو مجبوری که..../
گم شوی در دل ِ این قافیه ها، جوری که .../
"ضاقت الأرض" شود حکم ِ خدا در سالی/
و تو هم تکیه کنی، تکیه به آن نوری که .../
زل زده بر غزل بی کسی ِ چشمانت/
که تو اندازه ی عیسای خدا دوری که .../
چادر مشکی ِ خود را بتکانی در باد/
که تو محکوم،
تو مجبور...،
بگو زوری که .../
بوسه هم مثل هوا خیره به دنیا شده است/
در و دیوار گواهند، تو مأموری که .../
دو سه روزیست که من مرده ام و می دردم/
درد و هی درد،
کمی درد
به کافوری که .../
تنِِ عریان مرا از دهنت فاصله داد/
یک نفر گفته مرا هییییس! تو مجبوری که...
4 دیدگاه
نظر ارسالی توسط منتظر او در ۱۲ آبان ۱۳۸۸ ساعت ۱۰:۲۶
سلام
...
منتظرم...
نظر ارسالی توسط ناشناس در ۱۹ آبان ۱۳۸۸ ساعت ۴:۴۳
سلام ...
نه . شايد همينم زياديه !
ممنونم از لطفتون :)
" بی تو، ردیف و قافیه ها مرده شورشان / لعنت به لحظه لحظه ی دنیام بعد ازین "
نظر ارسالی توسط ملاتبار در ۱۹ آبان ۱۳۸۸ ساعت ۹:۵۵
ها؟ چی زیادیه؟ اصلا چرا ناشناس؟ لطف من؟
نظر ارسالی توسط م.م.ب در ۲۰ آبان ۱۳۸۸ ساعت ۱۱:۳۳
شما چرا این قدر وبلاگ به ویلاگ میشین؟
ارسال یک نظر