بسته ! چقدر می خواهید بحث کنید . ناسلامتی تازه از امتحانات خلاص شدیم و خیر سرمان می خواهیم تفریح کنیم . ول کنید این حرفهای اعصاب خرد کن رو .
سمیه با توام ، بی خیال شو ! تو چادرت رو داشته باش ، کسی جلوتو نگرفته که ، بابا ما با هم دوستیم ، به ظاهر هم که کاری نداریم .
نیکا تو هم دیگه ادامه نده ، بخدا اگه ادامه بدید پا میشم میرم .
نیکا : مگه بد میگم . ببین مگه مسلمونای مالزی و اندونزی و ترکیه رو ندیدید ؟حجاب خیلی ازونا از ما چادریا بهتره ولی ابدا حجابشون چادر نیست اونم سیاهش !
سمیه : بله ، شاید ولی این تنها عقیده ی شخصیمه که میگم چادر مثل پلکی هست بر چشمایی که از داشتن پلک محرومند . ....
نیکا : تو رو خدا انقدر رویایی و شاعرانه بحث نکن .
سمیه : باشه ، عزیز من ! من باهات موافقم درسته که مهم حفظ زینت از نگاه نامحرمه ولی فقط میگم تو جامعه حاضر چادر مشکی بهترین وسیله ست .
.
.
.
آن بحثها هنوز ادامه داشتند اما وقتی چادر بانوی خودم را به یاد می آورم که تحت هر شرایطی بر سرش بود و مصر بود در بدترین شرایط از خودشان جدایش نکنند ، دلم قوی تر می شود که منهم با سمیه هم عقیده ام .
چادرم را محکم تر می گیرم مادر ! دخترت بشوم ؟

These icons link to social bookmarking sites where readers can share and discover new web pages.
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Mixx
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • Spurl
  • StumbleUpon
  • Technorati