یک نفر گفته مرا هییییس! تو مجبوری که..../
گم شوی در دل ِ این قافیه ها، جوری که .../
"ضاقت الأرض" شود حکم ِ خدا در سالی/
و تو هم تکیه کنی، تکیه به آن نوری که .../
زل زده بر غزل بی کسی ِ چشمانت/
که تو اندازه ی عیسای خدا دوری که .../
چادر مشکی ِ خود را بتکانی در باد/
که تو محکوم،
تو مجبور...،
بگو زوری که .../
بوسه هم مثل هوا خیره به دنیا شده است/
در و دیوار گواهند، تو مأموری که .../
دو سه روزیست که من مرده ام و می دردم/
درد و هی درد،
کمی درد
به کافوری که .../
تنِِ عریان مرا از دهنت فاصله داد/
یک نفر گفته مرا هییییس! تو مجبوری که...
2 دیدگاه
نظر ارسالی توسط خرزو در ۱۱ مرداد ۱۳۸۸ ساعت ۱۳:۳۱
از ترس عشق
به خاطر له کردن قلبم
به مانند سیگار زیر پوتین منطقم
به هیچ کس نزدیک نمیشوم
نظر ارسالی توسط مهدی شیخ در ۱۲ مرداد ۱۳۸۸ ساعت ۱:۱۳
تنها گاه به گاه
جایمان را عوض میکنیم با هم
...
ارسال یک نظر