یک نفر گفته مرا هییییس! تو مجبوری که..../
گم شوی در دل ِ این قافیه ها، جوری که .../
"ضاقت الأرض" شود حکم ِ خدا در سالی/
و تو هم تکیه کنی، تکیه به آن نوری که .../
زل زده بر غزل بی کسی ِ چشمانت/
که تو اندازه ی عیسای خدا دوری که .../
چادر مشکی ِ خود را بتکانی در باد/
که تو محکوم،
تو مجبور...،
بگو زوری که .../
بوسه هم مثل هوا خیره به دنیا شده است/
در و دیوار گواهند، تو مأموری که .../
دو سه روزیست که من مرده ام و می دردم/
درد و هی درد،
کمی درد
به کافوری که .../
تنِِ عریان مرا از دهنت فاصله داد/
یک نفر گفته مرا هییییس! تو مجبوری که...
3 دیدگاه
نظر ارسالی توسط آينه هاي ناگهان در ۳۱ تیر ۱۳۸۸ ساعت ۲۳:۴۱
آره رفتن بهتر از موندنه
ممنون از حضورت بانو
نظر ارسالی توسط ناشناس در ۳۱ تیر ۱۳۸۸ ساعت ۲۳:۵۳
آره رفتن بهتر از موندنه
نظر ارسالی توسط ... در ۱ مرداد ۱۳۸۸ ساعت ۴:۰۸
اع
کجاش مهمه
وگرنه که "همیشه" گاهی باید رفت
ارسال یک نظر