گاهی آدم مجبور می شود به جای کندن دل از تله، یک تکه از خود دلش را بکند برای این که خودش در برود و آن تکه توی تله بماند.... فاجعه بار تر از این نمی شود آن وقت. اصلا گاهی توی تله ماندن بهتر از کندن دل است
یک نفر گفته مرا هییییس! تو مجبوری که..../
گم شوی در دل ِ این قافیه ها، جوری که .../
"ضاقت الأرض" شود حکم ِ خدا در سالی/
و تو هم تکیه کنی، تکیه به آن نوری که .../
زل زده بر غزل بی کسی ِ چشمانت/
که تو اندازه ی عیسای خدا دوری که .../
چادر مشکی ِ خود را بتکانی در باد/
که تو محکوم،
تو مجبور...،
بگو زوری که .../
بوسه هم مثل هوا خیره به دنیا شده است/
در و دیوار گواهند، تو مأموری که .../
دو سه روزیست که من مرده ام و می دردم/
درد و هی درد،
کمی درد
به کافوری که .../
تنِِ عریان مرا از دهنت فاصله داد/
یک نفر گفته مرا هییییس! تو مجبوری که...
1 دیدگاه
نظر ارسالی توسط ... در ۷ خرداد ۱۳۸۸ ساعت ۱۳:۱۵
گاهی آدم مجبور می شود به جای کندن دل از تله، یک تکه از خود دلش را بکند برای این که خودش در برود و آن تکه توی تله بماند.... فاجعه بار تر از این نمی شود آن وقت. اصلا گاهی توی تله ماندن بهتر از کندن دل است
ارسال یک نظر